((سر طرد و رجم شیطان در قرآن ))
1. فسق: سوره کهف آیه پنجاه« و اذا قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه » ترجمه:و آنگاه که فرمان دادیم ملائکه را که سجده کنند برای آدم سپس همگی سجده کردند مگر ابلیس که از جن بود پس تمرد کرد از فرمان پروردگارش.(فسق،کفر عملی است.)
2. کبر و استکبار سوره بقره آیه 34 : « و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین» ترجمه آنگاه که فرمان دادیم که ملائکه را سجده کنید برای آدم پس همگی سجده کردند مگر ابلیس که سرپیچی کرد و بزرگی ورزید و با این استکبار از کافران شد.(نتیجه تکبر،کفر است)
3. قیاس سوره اعراف آیه 10 « و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس لم یکن من الساجدین قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین» ترجمه: به تحقیق شما را خلق کردیم سپس صورت پردازی نمودیم سپس به ملائکه امر کردیم آدم را سجده کنید پس ایشان سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کننده گان نبود خداوند فرمود چه چیزی مانع شد که سجده نکردی آن زمان که تو را امر به سجده کردم،شیطان گفت من از آدم بهتر هستم زیرا مرا از آتش خلق کرده است .
تدبر در این آیات
این آیات کریمه از چند جهت قابل تدبر و دقت است.
1. ضمیر در ابتدا مع الغیر آمده (یعنی خلقنا- صورنا- قلنا) سپس متکلم وحده آمده (امرت) در این تغییر ضمیر چه مطلبی قابل دقت است؟
2. ضمیر «کم= شما”در خلق و تصویر آمده ( خلقناکم و صورناکم) و بعد به آدم برگشته است. این موضوع چه توجیهی دارد؟
3. نفی ساجدیت از شیطان به طور مستمر شده است، یعنی هیچ وقت حقیقت سجود را در طول عمرش به جا نیاوده است. “لم یکن من الساجدین”!!
4. اینکه آنچه شیطان را به انحراف کشیده قیاس باطل او بوده است آنجا که خود را از آدم بالاتر و بهتر دیده است.
دقت در این تعبیرات نکاتی از معارف را به انسان تقدیم می دارد.
فسق و تمرد، کبر و استکبار و کفر و قیاس و حسد و ظلمت از اموری است که ابلیس به آن مبتلا شده است و اینک طرد و لعن و رجم گردیده است واز بهشت الهی با ذلت و خواری اخراج شده است ریشه این انحطاط در سه عنوان خلاصه می شود.
1. کبر 2. حسد 3. تمرد که ریشه این سه، جهل است. یعنی جهل و نادانی او موجب شد که توجه نکند به اینکه آنچه مهم است اطاعت امر مولای حکیم است و نورانیت آدم را نفهمید و ندید و ناریت خود را دید. لذا قیاس باطلی کرد و نتیجه غلطی گرفت که تکبر هم زاییده این جهل و قیاس شد و خود را بهتر از آدم دید و حسادت او به آدم چنین خسارتی برایش پدید آورد که با هیچ چیزی قابل تدارک نیست و از آثار و نتایج این جهالت و تکبر بی ادبی او با حق تعالی بود. آنجا که گفت «قال بما اغویتنی”(اعراف)…. که با اعتراض گفت خدایا چون تو مرا گمراه کردی بندگانت را گمراه می کنم که می توان گفت این بی ادبی او سبب شد برای همیشه از بساط قرب حق تعالی محروم گردد.
اشاره به این بحث ضروری است که بدانیم یکی از مهمترین تجلیات دینی و ولایت و عقل، ادب است. از بی ادبی ابلیس و نتیجه حاصله از آن، این درس را بگیریم که«بی ادب محروم ماند از لطف رب”روایات زیادی در رابطه با بحث ادب داریم که اجمالاً به آن اشاره می کنیم. فی الحدیث: هل الدین الا الادب آیا دین غیر ادب است. به عبارت دیگر همه شرایع الهی برای این آمده اند که بنی آدم را با آداب زندگی و بندگی آشنا سازند. برای رسیدن به کمالات وجودی، انسان محتاج به ادب الهی است. آداب جمع ادب است. دین مجموعه این ادبهاست. آداب معاشرت-آداب عبادت – آداب خوابیدن- آداب خوردن- آداب صحبت و... . در حدیث دیگر آمده الادب صورة العقل ادب صورت و ظهور عقل و درک و شعور انسانی است پس اگر می خواهیم میزان عقل و دین شخصی را بشناسیم به ادب او نگاه کنیم.
اهمیت مطلب تا آنجا است که در تادیب بهترین خلقش یعنی خاتم الانبیاء می فرماید:ان اللّه اَدَّبَ نبیه بمحبّته خداوند پیامبرش را با عشق و محبت به خوبی ادب فرمود؛ و مولای ادب می فرماید ادَّبَنی رسول اللّه پیامبر هم مرا با محبت ادب فرمود؛ و انا اُءَدِّب المؤمنین(شیعتی) و من اهل ایمان و شیعیانم را ادب می کنم. بهترین روش تادیب، ادب با محبت است. که جابربن عبد اللّه انصاری بزرگ خاندان انصار، در کوچه های مدینه فریاد داشته یا معشر الانصار اَدِّبوا اولادکم علی حب علی بن ابیطالب …u ای مردم انصار فرزندان خود را با محبت علیu و عشق ورزی به صاحب ولایت کلی الهی تادیب کنید و از آنجا که این امر با فطرت بشری ارتباط مستقیم دارد میگفت: و ان ابوا فانظروا فی شان امه اگر از قبول محبت و ولایت علیu ابا کرد و نپذیرفت در حال مادر او توجه کنید (گویا تقصیری از ناحیه مادر او باشد).
بعد از این مرحله، تأدیب با اکرام و شخصیّت دادن می باشد که این روش در روش روان شناسی جدید، بسیار مورد توجه دانشمندان این علم می باشد. این شکل از ادب هم، مورد طلب است که در عبارت دعا آمده و ادبّنی بالکرامة، مرا با کرامت و بزرگواری ادب فرما.
مرحله بعد، تأدیب با علم و دانش است که با آموختن روشها و آگاهی دادن، انسانها را میتوان ادب کرد و اینهم مطلوب می باشد. زیرا وقتی انسان، راه را از چاه تشخیص داد و بد را از خوب درک کرد و حق را از باطل یافت؛ با مدد عقل و درک که حجت باطنی الهی است آنرا، دنبال می کند و طریق حق و رشد را سلوک می کند.
مرحله آخر تأدیب، که محبّت و اکرام و علم، تأثیر نگذارد و روان انسان را صیقل ندهد، مرحله قهر و عقوبت است که در بعضی افراد، برای اصلاح آنها، چاره ای جز این راه وجود ندارد؛ و انسان در مسیر عبودیت، نباید این راه را طلب کند و بسیار سخت و دشوار است. لذا در عبادت دعا آمره الهی لا تؤدّبنی بعقوبتک…. خدایا مرا با عقوبت و سختیها و بلاها، تأدیب نکن. این مقام از تأدیب، که همراه با نزول بلیّات و یا سلب نعمتها و عافیتها می باشد، گرچه مطبوع و مطلوب، نفوس بشری نیست امّا مصلحت در اجراء و وقوع آنهاست. تا در نهایت، نفوس بشری که ابتدا با حاکمیت نفس امّاره بالسوء، جلوهگر میشود. با این نوع تأدیبها به نفس مطمئنه و قدسیّه، تبدیل و تحویل شود. خلاصه می توان گفت که همه ادیان در نهایت، جهت همین ادب و تأدیب، برای انسانیت آمده است؛ در این دید، همه احکام الهی در سه بُعد، خلاصه می شود: ادب مع الله، ادب مع الخلق و ادب مع النفس که نتیجه ادب با حق تعالی امتثال اوامر او و اجتناب از معاصی و نواهی اوست؛ و نتیجه ادب با خلق الهی و مخلوقات خداوند رابطه صحیح و عادلانه با آنها و ادای حقوق ایشان می باشد و نتیجه ادب با خود، شکوفایی استعدادهای انسانی، در سایه درک حقوق و روابط او با عالم هستی و رسیدن به کمالات نهایی موعود میباشد. لطیف است که باین نکته اشاره شود که بعض از بزرگان معرفت با استناد به متون وحی، گفتهاند که نماز که جلوه عبودیّت و معراج مؤمن وصورة ولایت است؛ در ظاهر ارکان، نقش ادب را دارد. قیام آن الفِ ادب و رکوع آن دال ادب و سجود آن باء ادب است؛ و از آنجا که ادب هم درجات دارد، در مرحله از آن، ادب نتیجه و ثمره عقل است و در یک مرحله ادب صورة عقل است و در یک مرحله، موجب تزکیه و پرورش عقل است که فرمود: زَکِّ عقلک بالادب و در پایان اشاره باین روایت ضروری است که امام صادقu میفرماید: انا اهل بیت لا نستخدم من لا یتأدّب مع الله و لا یستحی منه فی خلواته. ترجمه: ما اهل بیت، کسانیکه ادب با حق را رعایت نمی کنند و در جای خلوت که خلق نظاره ندارند، از خلق هستی، شرم و حیاء ندارند باینکه مرتکب خلاف و گناه می شوند، نمی پذیریم و بر خوان قرب خود، نمی نشانیم.